نارسیده ترنج

گفتا من آن ترنجم...

راه روشن شد

سلام

بعد از حدود یک ماه مجددا فرصتی شد تا بنویسم..

تکلیف دانشگاهم مشخص شد.. من توی شهر خودم میمونم.. و ان شاءالله اینجا از بهترین پزشک های مملکتم میشم..

اولش خیلی ناراحت بودم.. از اینکه شهید بهشتی نشد.. از اینکه بازم باید خونه رو تحمل کنم.. من دنبال استقلال بودم.. دنبال تنهایی .. دنبال جایی که خودو باشم بدون پشتیبان. تا روی پای خودم بودن تنها بودن و مستقل بودن رو تجربه کنم.. ولی بعد که خوب فکر کردم.. دیدم من مستقل هستم.. من از تنها بودن ترسی ندارم.. از بدون پدر و مادر بودن ترسی ندارم.. دوری از اونها منو ناراحت نمیکنه چون وقتی خیلی بچه بودم بارها اون رو تجربه کردم... من این روز ها رو خیلی پیش تر از این تجربه کردم..

حالا باید موندن رو یاد بگیرم.. باید ایستادن و مقابله با گذشته رو یاد بگیرم.. باید بایستم و واسه خواسته هام.. واسه سبک زندگی مورد علاقه م بجنگم.. من فرار رو بلدم.. حالا باید جنگیدن رو یاد بگیرم..

از موندنم خوشحالم.. آدم های زیادی از گذشته با من همکلاسی شدند... و من باید بمونم و بجنگم..

خدای بزرگ.. من ازت ممنونم.. به خاطر همه چیز.. به خاطر فرصتی که بهم دادی.. به خاطر لطف بزرگت و به خاطر همه ی اتفاقاتی که قراره در آینده واسم رخ بده .. لطفا کمکم کن.. خیلی خیلی بیشتر از قبل.. کمکم کن که بجنگم.. در درجه ی اول با خودم.. با نفس بسیار امر کننده ام.. با تنبلی و آسان طلبی.. با چیزهایی که در من هست و تو نمیپسندی.. با آدم ها و احساس هایی که نمیخوان و نمیذارن من به هدفم برسم.. لطفا کمکم کن که به هدفم برسم...دوست دارم بسیار زیاد

خدایا این پیشنهادی که دیروز بهم شد رو خودت درست کن.. من از ته قلبم دلم میخواد این اتفاق بیفته..

پ.ن:بیشترین آمار بازدید این وب متعلق به آلمانه.. کشور مورد علاقه ی من..

اگر هنوز اینجا رو میخونید .. لطفا نظر بگذارید .. مایلم بدونم کی هستید.

پایانی بر کنکور

سلام

دیشب نتایج اومد و بالاخره به انتظار ها پایان داد

رتبه ام قابل قبوله.. هر چند میتونستم خیلی بهتر از این باشم ولی...راضیم

از دیشب از طرفی خوشحالی میکنم به رتبه های خوب دوستام و از طرفی ناراحت میشم برای کسایی  که میدونستم تلاش زیادی کردن ولی نتیجه ی دلخواهشون رو به دست نیاوردن..

خداجونم ... مهربونم بازم ازت ممنونم..بابت مهربونیات...بابت لطف بی نهایتت...بابت زندگیم...

خدایا تو میدونی م دوس دارم توی کدوم دانشگاه تحصیل کنم...پس لطفا اگه صلاحه خودت برام جورش کن...من..تنها و تنها امیدم به توئه

یک

سلام

من دوباره برگشتم.

کنکور هم گذشت و من هنوز منتظر نتایجم...پس فردا نتایج اولیه می آید.. و تکلیف دانشگاه محل تحصیل من تا حدودی روشن خواهد شد.و

از تابستانم تا کنون استفاده ی مفیدی نکرده ام.. روزهایم به خواب و اینترنت گذشته و عمر گرانبها را هدر داده ام...

در پی دل گرفتگی های دیشب تلگرام را پاک کردم..و به دامان وبلاگ بازگشتم... البته با شناخت بهتر و تصمیمات بهتر..

فعلا چند برنامه ی کوچک در نظر گرفته ام که متاسفانه هنوز موفق به اجرای آنها نشده ام.

1)خواندن روزی 10 صفحه قرآن

2)خواندن روزی 10 لغت زبان

3)خواندن روزی 3 لغت آلمانی

4)روزی 50 دراز و نشست

5)روزی 500 قدم پیاده روی در خانه

فعلا شروع به انجام همین ها میکنم.. تا در آینده تصمیمات جدیدی را هم اضافه کنم

پ.ن:عاطفه ی عزیزم!از خودت..از خدا.. و از زندگیت غافل نشو

مسیر گم است و ناپیدا..
و من سرگشته ام در این دهر دریوزه..
اینجا مینویسم تا کم شود از بار سخن.... تا سبک گردم برای پرواز
توییتر کفاف کاراکترهایی که مغزم رو پر کردن نمیده... موشتن داره از یادم میره و این خبر تلخیه...
اینجا سعی میکنم طولانی بنویسم.. اسم و آدرس رو عوض کردم چون آدم اون زمان نیستم..
حال من بالاخره خوب میشه
بالاخره روزی میرسه که مثل سگ جون بکنم تا به آرزوهام برسم..
و روز و شب هام شیرین خواند شد.
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan