سلام
راستش امروز به مرحله ای رسیدم که شدیدا دلم میخواست با یکی حرف میزدم ولی هیچکس نبود.. هیچ کس نبود که من بهش اعتماد داشته باشم و اینکه وقتی باهاش حرف میزنم احساس عذاب وجدان نداشته باشم...
دلم میسوزه واسه خودم
دلم میسوزه واسه خودم
شاید چون هیچکس دیگه نیست که دلش واسه من بسوزه..
شاید چون من تنهاتر از اونی هستم که حتی کسی منو ببینه...
از تنهایی بیزار شدم ولی از بودن با آدمها میترسم..من از برداشت اشتباه شدن از سوءتفاهمها از دوستنداشتهشدن .. میترسم... من خیلی میترسم ..
این امتحانات و درس لعنتی مجال نمیده..
مجال نمیده که برم روانشناس
که درست و حسابی فکر کنم
که واسه ی خودم به نتیجه برسم
که جای پای تصمیمات جدیدمو سفت کنم
نمیذارن
نمیذارن من زندگی کنم
من الان زندگی نمیکنم
دارم روزی هزار بار توی دهن دلم میزنم که خفه بشه
که لب باز نکنه..
من دلم واسه خودم میسوزه چون هیچکسی منو نمی بینه
هیچکسی منو درک نمیکنه..
من بدبختتر از این حرفام🙃
- شنبه ۲۰ خرداد ۹۶
- ۰۲:۴۵