نارسیده ترنج

گفتا من آن ترنجم...

من گم شده ام...

سلام

احساس میکنم گم شدم..

همه ی باور هامو از دست دادم و تقریبا هیچ اعتقاد و آرمانی واسم نمونده

دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلط...کدوم کار رو میشه انجام داد و کدوم رو نه...

من گم شدم..

انگار یه سیل اومده و داره منو با خودش میبره..

انگار از هزار و یک طرف دارن منو میکشن سمت خودشون...

سخت شده..سخت..

باید مطالعه کنم

باید این صفحه ی نمیدونم چند اینچ رو کنار بذارم و کتاب بخونم..

باید مدتی از همه چیز دور باشم...

خدایا... حتی دیگه نمیدونم میخوام برم بهشت و به تو نزدیک باشم یا نه...

پ.ن:من در طوفانم...

پ.ن۲:اینجا شبیه یک کلبه ی کوچیک وسط جنگله... جایی دور از چشم همه که هیچ رهگذری بهش سرک نمیکشه...این خلوت روز به روز داره خوشایندتر میشه...

میخوام دورم رو خلوت کنم بلکه خودم رو پیدا کنم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مسیر گم است و ناپیدا..
و من سرگشته ام در این دهر دریوزه..
اینجا مینویسم تا کم شود از بار سخن.... تا سبک گردم برای پرواز
توییتر کفاف کاراکترهایی که مغزم رو پر کردن نمیده... موشتن داره از یادم میره و این خبر تلخیه...
اینجا سعی میکنم طولانی بنویسم.. اسم و آدرس رو عوض کردم چون آدم اون زمان نیستم..
حال من بالاخره خوب میشه
بالاخره روزی میرسه که مثل سگ جون بکنم تا به آرزوهام برسم..
و روز و شب هام شیرین خواند شد.
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan