نارسیده ترنج

گفتا من آن ترنجم...

مشق شب

دلم گرفته..خیلی زیاد..

علتش مشخصه..ولی راستش اینقدری بابتش خجالت زده هستم که دلم نمیخواد از فضای فکری‌م به بیرون راه پیدا کنه...

علتش اینقدر حقیر و پست و شرم‌آوره که روزی هزار بار خودمو به خاطرش سرزنش میکنم..علتش از خو نکردن به تنهایی سرچشمه میگیره...از نپذیرفتن تنهایی و تنها بودن و تنها موندن..

علتش همینه..

من باید عادت کنم

باید هرروز به خودم یادآوری کنم که تو غلط کردی .. که عاطفه تو غلط میکنی از  قلعه‌ت بیرون بیای...آره...باید روزی هزار بار بنویسم عاطفه تو همیشه تنها بودی هستی و خواهی بود...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مسیر گم است و ناپیدا..
و من سرگشته ام در این دهر دریوزه..
اینجا مینویسم تا کم شود از بار سخن.... تا سبک گردم برای پرواز
توییتر کفاف کاراکترهایی که مغزم رو پر کردن نمیده... موشتن داره از یادم میره و این خبر تلخیه...
اینجا سعی میکنم طولانی بنویسم.. اسم و آدرس رو عوض کردم چون آدم اون زمان نیستم..
حال من بالاخره خوب میشه
بالاخره روزی میرسه که مثل سگ جون بکنم تا به آرزوهام برسم..
و روز و شب هام شیرین خواند شد.
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan