نارسیده ترنج

گفتا من آن ترنجم...

اندام نظری

خیلی یهویی صفحه‌ی وبلاگم رو باز کردم

و خیلی یهویی تصمیم گرفتم انتشار پست جدید رو بزنم...

من حالم بهتره

خیلی بهتر 

ولی هنوز دلم تنگ میشه

دلم‌میگیره بابت دوست نداشته شدن

بابت معشوق نبودن

یا بهتر بگم.. معشوقه‌ی کسی که عاشقش هستم بودن

من دلم این حس ناب رو میخواد

این رابطه‌ی عاشقانه رو

این نفس کشیدن رو

حس میکنم الان دارم اکسیژن حروم میکنم

حس میکنم یه چیزی توی زندگیم کم دارم

چیزی که بهم باور بده

کمکم کنه زندگی کنم

بهش تکیه کنم

من دنبال یه منبع آرامشم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مسیر گم است و ناپیدا..
و من سرگشته ام در این دهر دریوزه..
اینجا مینویسم تا کم شود از بار سخن.... تا سبک گردم برای پرواز
توییتر کفاف کاراکترهایی که مغزم رو پر کردن نمیده... موشتن داره از یادم میره و این خبر تلخیه...
اینجا سعی میکنم طولانی بنویسم.. اسم و آدرس رو عوض کردم چون آدم اون زمان نیستم..
حال من بالاخره خوب میشه
بالاخره روزی میرسه که مثل سگ جون بکنم تا به آرزوهام برسم..
و روز و شب هام شیرین خواند شد.
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan