نارسیده ترنج

گفتا من آن ترنجم...

بیست و دو سالگی

۵ روز  دیگه بیست و یک سالگیم تموم میشه و من وارد ۲۲ سالگی میشم

مهم نیست مبدا این زمان کی بوده

مهم نیست که گردش زمین به دور خورشید هیچ ربطی به عقل و پختگی نداره

مهم گذشت زمانه

مهم کم شدن ۳۶۵ روز دیگه از عمرمه.. 

امسال هیچ دستاوردی نداشت

درست مثل ۲۰ سالگی 

و مثل ۱۹ سالگی

حس میکنم سه تا ۳۶۵ روزه که فقط دارم گند میزنم

میفهمم دارم خودم رو حروم میکنم 

ولی نشستم به تماشای نابودی خودم

به فنا رفتن.. تباه شدن...

این زندگی به شکل مزخرفی، مزخرفه ولی من دارم ادامه‌ش میدم و هیچ کاری نمیکنم...

قرار نیست امسال با خودم عهد ببندم و بگم یس عاطفه! امسال دیگه سال توئه!میریم میترکونیم!

و تهش هیچی به هیچی!

ولی این نشستن و فقط تماشا کردن چی؟

کاری از پیش میبره؟ نه...

شاید نشستم منتظر یه معجزه.. یه نشونه.. نمیدونم

نمیدونم

زندگی من هم دقیقا همینه....
شرایط سختیه واقعا
یه عالمه حس بد و منفی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مسیر گم است و ناپیدا..
و من سرگشته ام در این دهر دریوزه..
اینجا مینویسم تا کم شود از بار سخن.... تا سبک گردم برای پرواز
توییتر کفاف کاراکترهایی که مغزم رو پر کردن نمیده... موشتن داره از یادم میره و این خبر تلخیه...
اینجا سعی میکنم طولانی بنویسم.. اسم و آدرس رو عوض کردم چون آدم اون زمان نیستم..
حال من بالاخره خوب میشه
بالاخره روزی میرسه که مثل سگ جون بکنم تا به آرزوهام برسم..
و روز و شب هام شیرین خواند شد.
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan